متن سؤال: من یک مشکلی داشتم که تا حالا با کسی در میون نگذاشتم. از زمانیکه بزرگ شدم متوجه شدم با خودم ترسی رو همراه دارم که به خصوص در رو به رو شدن با دنیای اطراف بر سر راه من سد میشه و من رو عقب نگه میداره. گاهی هست و گاهی نیست. میدونم متعلق بمن نیست، ولی خودش رو تحمیل میکنه. انگار یک چیز خاک خورده در انبار ذهنم. البته در کودکی زندگی پر تشنج و پُر درگیری داشتم، اما این ترس خیلی عمیق تر از اینهاست، چون زمانی که بچه بودم احساس اش نمی کردم و وقتی بزرگ شدم کم کم متوجه اون شدم. انقدر از وجود حقیقی من دور که انگار دو نفر هستیم. چطور میشه به این احساس ترس زور گرفت؟ با تشکر، منتظر پاسخ شما هستم
ــــــــــــــــــ باسمه تعالی
سلام علیکم به چند نکته توجه کنید: ۱. انسان ذاتاً ضعیف آفریده شده است. ۲. هر ضعیف به طور طبیعی گرفتار ترس است. ۳. برای غلبه بر این ترس طبیعی، فقط دو راه قابل تصور است؛ اول اینکه خود انسان آنقدر قوی شود که ترسها از او دور شوند. دوم اینکه خودش را به سایهی حمایت یک قوی بکشاند که به پشت گرمی او از ترسها رهایی یابد. ۴. راه اول (که انسان خودش قوی شود) محال است یعنی هر قدر انسان بکوشد تا خودش را از لحاظ جسمی و روحی قوی کند، باز قوی تر از او هم وجود دارد. پس تنها راه برای نترسیدن، پناه بردن به سایهی حمایت یک قوی است. ۵. قویترینِ قویها که سایهشان برای حمایت ما انسانها همیشه جا دارد، خدای مهربان و جانشینان او در زمین هستند. ۶. اگر شما در منهاج فردوسیان قدم بگذارید، رابطهتان با خدای بزرگ و توانا دوستانه میشود و از حمایت ملائکه (که بین زمین و آسمان را پر کردهاند) برخوردار میشوید. همچنین عنایات ویژهی امام عصر (ارواحنا فداه) شامل حالتان خواهد شد. در این صورت که دوست و حامی بسیار بزرگی همچون خدای جهان آفرین داشته باشید و دست گرمابخش صاحب الزمان (ارواحنا فداه) را بر دل و جان خود حس کنید، آرامشی را درک خواهید کرد که از هیچ راه دیگری قابل دسترسی نیست. ۷. سخن آخر اینکه توجه داشته باشید: همسر خوب، پول زیاد، دوستان فراوان، سلامتی بدن و … هرگز نمی تواند آرامش حقیقی به انسان ببخشد. چون انسان برای مردن آفریده شده و ترس از مرگ، همیشه بر خوشی هایش سایه افکنده است. اگر با منهاجی شدن بتوانید بهشت برین را برای خود فراهم کنید و فردوسی بودن را برای خود قطعی نمایید، خواهید دید که تمام ترسها و ناآرامیها به یکباره از سرای وجود، رخت بر میبندد و آرامشی ابدی به دست میآید که حتی مرگ هم نمی تواند آن را به هم بزند.
با تقدیم بهترین سلامها و تشکرها به ساحت آن عده از اصحاب منهاج فردوسیان که با مطالعهی دقیق «مجموعه قواعد نظری» و ارسال اشکالات، نواقص و موارد تکراری، ما را در راه اصلاح و بهبود نسخههای بعدی یاری میرسانند. متن کامل اشکالات را در این صفحه به استحضار عموم اصحاب منهاج فردوسیان میرسانیم. همچنان منتظر انتقال اشکالات و ابهامات این کتاب هستیم.
اشکالات و نواقص قواعد نظری منهاج فردوسیان (نسخهی دوم)
۱. در صفحه ۲۲۱ سطر ۱۸ کلمه ناجش و منجوش با توجه به علامت توضیح در آخر کتاب توضیح داده نشده است ۲. قاعده ستاره دار (صفحه۱۲۹) سطر«۲۲» خانه ای که تلاوت قرآن در نیست. کلمه (آن) جا افتاده است. ۳. قاعده ۱۱۷۳ کلمه (اختبال) با اینکه علامت توضیح «ستاره» دارد ولی در آخرکتاب توضیحی برایش نیامده است. ۴. قاعده ۸۶۶ در صفحه ۸۷ جمله (تضمین شده است) ۲ بار آمده که یکی اضافه است. ۵. قاعده ۴۰۸ یک حرف (و) ما بین جمله بین او و بین خدا کم دارد. ۶. قاعده ۳۸۴ و ۳۹۵ تکراری هستند. ۷. قاعده ۳۸۳ و ۳۹۳ تکراری هستند. ۸. قاعده ۳۵۵ و ۳۶۵ یکی هستند ۹. عبارت اول صفحهی ۲۷۱ تکراری است ۱۰. قاعدهی ۹۷ صفحهی ۳۱: کلمهی خدای تعالی به اول قاعده افزوده شود. ۱۱ قاعدههای ۱۴۳ و ۱۴۴ در صفحهی ۳۵، تکراری است.
سؤال: دعای گنج العرش، دعای ناد علی کبیر، دعای معراج، دعای هفت هیکل و دعای شش قفل چه جایگاهی در منهاج فردوسیان دارد؟
جواب: دعای گنج العرش با آغاز: لا اله الا اللّه سبحان الملک القدوس لا اله الا اللّه سبحان العزیز الجبار لا اله الا اللّه سبحان الروف الرحیم.
*****
دعای ناد علی کبیر با آغاز: نادِ عَلیاً مَظهَرَالعَجائِب تَجِدهُ عَوَناً لَکَ فِی النَوّائِب لی اِلی اللهِ حاجَتی وَعَلَیهِ مُعَوَّلی کُلَّما اَمَرتَهُ وَرَمَیتَ مُنقَضی فی ظِللّ اللهِ وَیضِلل اللهُ لی اَدعُوکَ.
*****
دعای معراج با آغاز: یا سید یا سند یا صمد یا من له المستند اجعل لی فرجا و مخرجا مما انا فیه.
*****
دعای هفت هیکل با آغاز: هیکل اول: اعیذ نفسی بالله العلی العظیم لااله الا هو الحی القیوم لاتاخذه سنه و لا نوم له ما فی السموات وما فی الارض.
*****
دعای شش قفل با آغاز: قفل اول: بسم الله السمیع البصیر الذی لیس کمثله شی برحمتک یا ارحم الراحمین و صلی الله علی محمد و اله اجمعین.
*****
به دلیل نداشتن سند (چه معتبر و چه غیر معتبر) از درجهی اعتبار ساقط است. همچنین با توجه به اضطراب عبارتها و نداشتن فصاحت و شبیه نبودن به سایر دعاهای مأثور، به راحتی میتوان حکم کرد که همگی، ساختهی دعانویسان بوده و خواندن و مداومت بر خواندن آنها، نقشی در کمال و سعادت انسان ندارد. البته باید توجه داشت که هر چیزی در این عالم، اثری دارد؛ حتی زیاد آب خوردن و نفس عمیق کشیدن، اثر میگذارد و حال جسمی و روحی انسان را تغییر میدهد. از برخی اثراتی که با خواندن دعاهای فوق و موارد مشابه آن بروز و ظهور میکند میتوان به این موارد اشاره کرد: دیدن خوابهای عجیب، شنیدن صداهای نامتعارف، تیز شدن حس بینایی یا شنوایی یا بویایی به نحوی که از فاصلهی زیاد ببیند یا بشنود یا بویی را حس کند، کم شدن اشتها، لاغر شدن بیش از حد، وسواس، دیوانگی، پرخاشگری، افسردگی، تقویت یا تضعیف بیش از حد شهوت، تولید شدن شبهات اعتقادی در قلب و شک کردن به مسلمات دینی، خارش سر و بدن، احساس سنگینی روح بر بدن، باز شدن راه نفوذ اجنّه بر انسان و تسلط یافتن ایشان، ایجاد بیماریهای روحی ـ عصبی مانند مالیخولیا، ایجاد بیماریهای بدنی، ریزش موی سر یا ریش و … البته در اندکی موارد هم شنیده شده خواندن اینگونه دعاهای ساختگی موجب برآورده شدن حاجت میشود ولی باید توجه داشت که ما اجازه نداریم برای رسیدن به مقصودمان از هر وسیلهای استفاده کنیم. همانطور که پرداخت رشوه به قضات و ادارات، راه درستی برای حل شدن مشکلات حقوقی و اداری نیست، همانطور که درست نیست برای رها شدن از درد دندان، به جای کشیدن یا ترمیم آن، رو به مصرف مادهی مخّدر بیاوریم؛ همینطور نمیتوانیم از هر وسیلهای همچون سحر، جادوگری، کمک گرفتن از اجنّه و شیاطین، استخدام موکل، تسخیر دل و روح افراد ضعیف، طلسمات و همچنین دعاهای ساختگی برای رسیدن به حاجاتمان استفاده کنیم. تعجب از کسانی است که حاضر نیستند داروهای تأیید نشده را مصرف کنند به این احتمال که شاید برای بدنشان ضرر داشته باشد، چگونه حاضرند دعاهای تأیید نشده را بخوانند و مداومت کنند و با خود داشته باشند؟!
اخیراً یکی از خبرگزاریها با یکی از مدافعان فلسفه و عرفان مصاحبهای کرده است که برخی فرازهایش را انحرافی یافتم و لازم دیدم نظر منهاج فردوسیان در بارهی آن را روشن سازم. مصاحبه شونده میگوید: «در طول تاریخِ بزرگان شیعه عدهای به بررسی آیات و روایات معارفی پرداختهاند و منظومههائی معرفتی تشکیل دادهاند. بزرگانی که در این عرصه وارد شدهاند و به شکل تخصّصی کار کردهاند معتقد بوده و هستند که بدون فعالیتهای عقلی عمیق و نیز بدون بهرهوری از مشاهدات و مکاشفات عرفا، گرههای کور معارفی قرآن و روایات باز نمیشود و این امر سبب شده که اقبالی در حوزههای شیعی به علوم عقلی و عرفان به وجود آمده و این علوم در بستر تشیع گسترش بیابد». این سخن، دو اشکال اساسی دارد: اول: گرههای کور معارفی، چیزی نیست که با سرپنجهی عقل عادی بشری و تفکر بتوان گشود. به قول شاعر: «رموز علم ادریسی، بود ذوقی نه تدریسی». یعنی باید چشید و چشیدن در سایهی «عمل» است و بس. با گفت و گو، مطالعه، مباحثه، تدریس، تألیف، تفکر و مانند این مقولات، نمیتوان به اعماق ایمان رسید و شیرینی آن را در ذائقهی جان، درک نمود. دوم: گرههای کوری که بر اثر توجه به مشاهدات و مکاشفات عرفا در باورها و اعمال بشر پدید آمده، بسیار بسیار بیشتر از گرههایی است که به وسیلهی امور یاد شده، گشوده شده است. اگر دروازهی توجه به مکاشفات عرفا باز شود، احتمال ورود هر رجس و نجسی هست. خود عرفا و صوفیه، با مهر «شطحیات» که بر سر برخی کلمات و رفتارها میزنند، مطالب سراسر آلودهای که از این دروازه وارد شده و ظاهرش ناصواب است را ـ به اجبار ـ توجیهات عجیبه میکنند. وی که کتابی در نقد «مکتب تفکیک» نوشته در قسمتی از این مصاحبه میگوید: «چون مکتب تفکیک دارای گرایشها و تقریرهای گوناگونی است که بعضاً با هم فاصله بسیار زیادی دارند. نکتهی حسّاس این کتاب، علاوه بر نقد مبانی اصلی این گرایش، این بود که تلاش شد اثبات شود مطالب مرحوم صدرالمتألّهین (رضواناللهعلیه)، شرح روایات اهل بیت (علیهمالسلام) است و بدون استفاده از فعالیتهای ایشان اصلاً روایات قابل فهم نیست». یک سؤال ساده و ابتدایی از این برادر ارجمند این است که اگر واقعاً «بدون استفاده از فعالیتهای ایشان اصلاً روایات، قابل فهم نیست» علمای گذشته (که قبل از ملا صدرا میزیستهاند) مانند شیخ طوسی، شیخ مفید، شیخ صدوق، علامهی حلی، شهید اول، شهید ثانی (رضواناللهتعالیعلیهم) اصلاً روایات را نفهمیدهاند؟! یعنی با توجه به این که ملاصدرا در قرن یازدهم میزیسته، بیش از هزار سال، هیچیک از فقها و محدثین عالیمقام شیعه، اصلاً روایات را نفهمیدهاند!! شایسته است اگر کسی لاف میزند، سنجیده باشد و اگر دروغ میگوید، چنان بگوید که بگنجد.
آقا بر طبق آنچه در ابتدای خطبهی ۱۲۰ نهج البلاغه آمده، میفرمایند: «تَاللَّهِ لَقَدْ عُلِّمْتُ تَبْلِیغَ الرِّسَالَاتِ وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ وَ تَمَامَ الْکلِمَاتِ وَ عِنْدَنَا أَهْلَ الْبَیتِ أَبْوَابُ الْحُکمِ وَ ضِیاءُ الْأَمْرِ أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدِّینِ وَاحِدَهٌ وَ سُبُلَهُ قَاصِدَهٌ مَنْ أَخَذَ بِهَا لَحِقَ وَ غَنِمَ وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ اعْمَلُوا لِیوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ وَ تُبْلَى فِیهِ السَّرَائِر» یعنی: به خدا سوگند! تبلیغ رسالتها، وفاى به پیمانها، و تفسیر اوامر و هشدارهاى الهى به من [و یازده جانشین برحق آن حضرت،] آموزش داده شده، درهاى دانش و روشنایى امور انسانها نزد ما اهل بیت پیامبر (علیهمالسلام) است. آگاه باشید که قوانین دین، یکى و راههاى آن، آسان و راست است، کسى که از آن برود به قافله و سرمنزل رسد، و غنیمت بَرَد، و هر کس که از آن راه نرود گمراه شده و پشیمان گردد. مردم! براى آن روز که زاد و توشه ذخیره مىکنند، و اسرار آدمیان فاش مىگردد، عمل کنید. حاج فردوسی نیز همین سخنان گهربار را برای رفقایش تکرار میکند: «آگاه باشید که قوانین دین، یکى و راههاى آن، آسان و راست است، کسى که از آن برود به قافله و سرمنزل رسد، و غنیمت بَرَد، و هر کس که از آن راه نرود، گمراه شده و پشیمان گردد.» رفقای من، رفقای خوب حاج، قوانین منهاج فردوسیان را با جدیت تمام، پیگیری کنید تا همراه قافلهی منهاجیون و منهاجیات، رهسپار به سوی منازل عالیهی بهشت باشید. (ان شاء الله)